دکترا نمی خونم

admin نگاشته ها

اینکه پس از قبولی در دانشگاه نمیخوام دکترا بخونم یه موضوع منحصر به فرده. شاید دلایلم تنها واسه خودم درست باشه و در مورد دیگری نادرست. در این زمینه با خودم روراست هستم و فکر کردم که خوبه دلایلم رو با شما هم درمیون بزارم:

مدرک مهم تر از دانش

دانش در ایران به محاق رفته و مدرک جویی  پرشتاب تر از پیش جریان داره. به عنوان یک معلم می بینم که چگونه آدم ها رو برای دریافت «نمره و مدرک» به شیوه های خنده دار به تکاپو واداشتیم. آموزش عالی چنان چراغ سبزی به مدرک جوها نشون داده که از کارمند، کاسب، ورزشکار حرفه ای و هرکسی که فکرش رو بکنیم به سوی دانشگاه شتافته. اما ماجرا تنها سیل ورود به دانشگاه نیست. چند سال پیش که برای کارهای پایان نامم به مرکز آمار ایران رفته بودم، دو دانشجو درباره یک مرکز خصوصی آمار گفتگو می کردن. یکی از اونا با هیجان فراوان از قیمت مناسب پایان نامه های آماده در اون موسسه حرف می زد. اون موقع فکر می کردم که اینا انگشت شمارند (که نبودند) امروز باورش برام سخت و دردناکه که دوستان خودم تماس می گیرن و درخواست پایان نامه آماده می کنن و شگفت آورتر اینکه بسیاری از استادها و مشاورها از این موضوع آگاهن اما هیچ کاری نمی کنن. اکنون چرا باید عمر گرانبهای خودمون رو در جایی هدر بدیم که به مفهوم حقیقی واژه با علم کیلویی برخورد می کنند؟

پز دادن

گمان می کنم میتونم از قرار گرفتن یک D بزرگ و یک r کوچک پیش از نامم، چشم پوشی کنم. من تاب این رو دارم که دوستم و یا حتی رقیبم رو در بالای مجلس بنشانند و به من بگن که هرجا خواستی بنشین. نمی ارزه که چند سال از زندگی رو برای یک پیشوند هدر بدم تا بهم بگن دکتر و من ذوق کنم.

دانش بیرون از دانشگاه هم هست

اگر به دنبال دانش باشم میتونم اون رو در بیرون از دانشگاه با کیفیتی بالاتر جستجو کنم. هرگاه هم نیاز شد از دانشمندان اون رشته کمک بگیرم.  به جای درگیر کردن خود با سیستم بوروکراتیک دانشگاه و دویدن به دنبال فرم، مقاله و چیزهای بدردنخور دیگه میتونم با برنامه ریزی مستقل بر دانش خودم بیفزایم.

استدلال های کم جان!

اگه استدلال های خوبی از نزدیکانم برای ادامه تحصیل می شنیدم شاید الان دانشجو بودم اما نه تنها دلالیل آبکی بودن که مخالفان دکترا خوندن جوری گفتن و نوشتن که راه گریزی برای پذیرش سخنشون نبود.

شاید دوست داشته باشید:

لطفاً منو اشتباه بگیر!

    پنج روزه که یه خانوم مُسن با پیش شماره یکی از استان های غربی بهم زنگ می زنه […]

نمایش خوردن

  روز به روز بر شمار آدم های فرو رفته در سطل های زباله که در جای جای شهر دنبال [...]

چرا می‌نویسم؟

مگه میشه استدلال‌های دوستان رو درباره اهمیت داشتن وب‌سایت شخصی خوند و شنید اما همچنان کاری نکرد؟ با اینکه شاید […]

۶ دیدگاه

  1. مجتبی جان.. سلام
    با نوشته ی شما به یاد جمله ای افتادم.. نمیدونم فکر کنم از محمد رضا شعبانعلی شنیده بودم. میگفت دوستانش که دکترا میخوندند گله میکردند که مثلا روزی یه مقاله در زمینه ی کاریشون حداقل باید بخونند و …و ایشون میگفتند دکترا گرفتن برای کسی است که به پیش بردن مرزهای دانش و دانش پژوهی علاقه ی وافر داره!
    اما قبول کن که زندگی در ایران هم قلق های خاص خودشو داره. دوستی دارم که کارمند بانکه. یه لیسانس حسابداری از دانشگاه پیام نور داره. و الان که دو سه ساله کارمند بانک شده البته با پارتی… به قول معروف بار خودشو بسته. وام های کلان.. جدیدا شنیدم یه خونه ی ۱۸۰ میلیونی خریده. و یه زمین دیگ.. یه ماشین ۴۰ میلیونی. هر طور حساب کنی منصفانه پیشرفت نکرده!! حالا این بشر بره در حین کار یه دکترایی هم بگیره از دورقوز اباد. اونوقت میشه دکتر فلانی.. رییس فلان جا… قضیه ی خیلی از روسای مملکت همینه!

  2. محمد گرامی، سپاس از دیدگاهت
    می پذیرم که زندگی در ایران به گفته تو «قلق های خاص خودشو داره».
    من در نخستین واژه های نوشتارم، دکترا نخوندنم رو موضوعی منحصر به فرد دونستم. با این همه، گمان می کنم اگه کسی از برتری مدرک بر دانش، کَکِش هم نمی گزه و «دانش» رو حتی اگه با کیفیتی بهتر بیرون دانشگاه باشه نمیخواد، خب روشنه که میره و مدرک هم می گیره. اما همه که نمی خوان و نباید کاستی ها رو بهانه ای برای کُنش خودشون قرار بدن. اینکه با پارتی و ناشایسته بودن و … میشه جایگاهی بدست آورد که جلوی انتخاب آزاد من رو نمی گیره. پس گزینش خود ما چی میشه؟ آیا من هم باید هر موضوعی رو از دریچه اینکه «سود من چیست؟» ببینم؟ شاید سیستم به سادگی راه رو برای آدم های ناشایست باز می کنه و شاید «جاهلان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کسیده در گلیم» اما سرانجام این منم که دست به گرینش می زنم.

      1. آره بدون شک میخوام.
        پیشنهادم به شما دوست گرانمایه خوندن کتاب «دنیای فیلو» نوشته برژیت لابه است. برگردان کتاب با بیتا عظیمی نژادان بوده و نشر خیال هم ناشر.
        اگر نمیخوای کتاب رو بخونی، دست کم مقدمه کتاب با عنوان «چرا باید اخلاقی زیست؟» رو ببین. مصطفی ملکیان اونجا به زبانی ساده به این پرسش خوبت پاسخ میده.

  3. سلام داش مجتبی
    در خصوص این که اطرافیان برای تشویق به ادامه کارت استدلال هایی رو آوردن که در منظر حضرت عالی کم جون هستن من کامل مخالفم.
    دادش کم نبودن خسته شدگانی که الان در گوشه و کنار ایران عزیزمون بدون رسوندن دلیل خستگیشون جسارتا دارن میسوزن و میسازن شما میتونی به خاطر هدفت از روش به اعتقاد من کثیف مدرک گیری در جامعه ما البته با نیت پاکی که از صمیم قلب از شما سراغ دارم در راستای اهداف نیکت بهره ببری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *